- انتشار: 17 دسامبر 2020
- ساعت: 11:40
- سرویس: اجتماعی
- کدخبر: 52129
نامه سرگشاده یک معلم به غنی،عبدالله، صالح و دانش!
من اگر راهزنی کنم، چگونه آیندهسازان این سرزمین را درس بدهم؟ این را از صدق دل میگویم، وقتی سر درس هستم، تمام فکر و ذکرم به قرضداریهایم است. بعضی روزها شده است که حتا شاگردان میپرسند، استاد چرا این قدر حالت گرفته است؟در ختم و خیرات هیچگاه شرکت نمیکنم، اگر بروم خانه حاضریام قید میشود که در آن صورت از معاش کاسته شده و به بدبختیام فزوده میشود.

جنابان عالی میدانم که روز و روزگارتان خیلی خوب و طبق میلتان سپری میشوند. میدانم که در این هوای سرد، خانههایتان گرم، نانتان عالی، فکرتان جمع، غذاهایتان متنوع، بادیگاردهای مجهز، دیوارهای استنادی، خانههای مفشن با دیکور جذاب، زمینه تحصیلات برای فرزندان مهیا و در یک کلام میتوان گفت که همه چیز بر وفق مرادتان میگذرد.
اما خبر از حال ما معلمان دارید؟
آیا میدانید که معلمان این سرزمین به چه شکلی زندگی تحقیرآمیز دارند؟
آیا آگاهی دارید که معلمان بدبختترین آدمهای این وطن است؟
فکر نکنم که خبر داشته باشید که یک معلم ۶۰۰۰ افغانی معاش دارد. اگر میداشتید اقدام میکردید. شاید هم بدانید که چه حقیرانه زندگی میکنند:با این ۶۰۰۰ افغانی منِ معلم با ۵ عضو خانواده در یک ماه چه کنم؟
۱- قیمت یک بوری آرد ۱۷۳۰ افغانی؛
۲- قیمت یک پیپ روغن ۱۴۰۰ افغانی؛
۳- قیمت یک بوری برنج ۲۳۰۰ افغانی؛
۴- قیمت یک سیر بوره ۳۵۰ افغانی؛
۵- قیمت یک کیلو چای ۳۰۰ افغانی؛
۶- قیمت ۴ کیلو گاز ۲۲۰ افغانی؛
۷- قیمت دو عدد روپ کلان ۱۶۰ افغانی؛
۸- قیمت یک سیر کچالو ۱۵۰ افغانی؛
۹- قیمت یک سیر پیاز ۱۲۰ افغانی؛
۱۰- قیمت یک شامپو ۸۰ افغانی؛
۱۱- قیمت نمک ۴۰ افغانی؛
۱۲- قیمت گوگرد ۳۰ افغانی؛
۱۳- کرایه موتر الی مکتب ماه ۱۵۰۰ افغانی؛
۱۴- کرایه خانه ۳۰۰۰ افغانی؛
۱۵- بل برق ۶۰۰ افغانی؛
۱۷- بِل آب ۵۰۰ افغانی؛
۱۸- پول دوا ۱۰۰۰ افغانی؛
۱۹- فیس مکتب ۲ فرزندم ۱۲۰۰ افغانی؛
و غیره مواد ضروری.
در مجموع تقریباً ۱۵۰۰۰ افغانی که خیلی در مصرف خود صرفهجویی کنم، ماهوار نیاز دارم؛ اما با این ۶۰۰۰ افغانی کدام مصارف را تحت پوشش قرار دهم.وقتی به دکان بروم که یک بوری آرد کار دارم، به طعنه و سخن کنایه میگوید که شما پول ندارید، آیا این را خریده میتوانید. هیچ کس قرض هم نمیدهد.
به یاد ندارم که روزی میوهی تازه به فرزندان خود برده باشم. وقتی فرزندانم میوهها در بازار میبینند، میگویند پدر جان اینها چه اند؟ماهها میگذرد، گوشت خریده نمیتوانیم. در سال، ماه یکبار یک سیر نخود و یک سیر لوبیا خریداری میکنم که فرزندانم خوشحال میشوند.من که معلم هستم، اگر به دزدی بروم، چگونه فرزندان وطن را تربیت کنم؟
من اگر راهزنی کنم، چگونه آیندهسازان این سرزمین را درس بدهم؟ این را از صدق دل میگویم، وقتی سر درس هستم، تمام فکر و ذکرم به قرضداریهایم است. بعضی روزها شده است که حتا شاگردان میپرسند، استاد چرا این قدر حالت گرفته است؟در ختم و خیرات هیچگاه شرکت نمیکنم، اگر بروم خانه حاضریام قید میشود که در آن صورت از معاش کاسته شده و به بدبختیام فزوده میشود.
نمیدانم این پیامم به چه کسی برسد؛ ولی از درد دل و از عمق وجودم نوشته کردم. امید که به مقام عالی ریاستجمهوری، معاونیت محترم اول و دوم برسند تا در زمینه اقدام عملی نمایند.
صفحه فیس بوک فیض الله شریفی